یکشنبه ۲۶ فروردین ۰۳

ماگ يا ليوان سراميكي

۲ بازديد

ماگ يا ليوان سراميكي نوعي شيشه يا ليوان سراميكي است كه داراي روكش سراميكي است. ليوان چيست و چه كاربردي دارد؟
اين ماگ هاي سراميكي عمدتا براي نوشيدني هاي گرم مانند قهوه، چاي و ... استفاده مي شود كه طراحي اين ليوان ها براي افراد جذاب است. دو نوع ماگ وجود دارد كه برخي از آنها بزرگتر از ليوان هاي معمولي هستند تا نوشيدن را براي ما آسان كنند. ماگ هاي سراميكي در اندازه هاي مختلفي عرضه مي شوند، اما حجم اكثر آنها 350 ميلي ليتر است كه دو برابر فنجان هاي چاي است. از اين ماگ ها براي تزئين نيز استفاده مي شود. اين ماگ ها كاربردهاي زيادي دارند اما بيشتر براي نوشيدني هاي گرم در طول روز استفاده مي شود.
انواع شعبده بازها را معرفي مي كنيم ( ماگ چيست و چه كاربردي دارد ؟ )دايره:
وقتي وارد فرهنگ لغت مي شويم معاني مختلفي از اين كلمه وجود دارد، مثلاً: آب خوردن، ماگ ، ساده لوح، دهان كج، كتك خوردن، عكس شخصي محكوم و... اما در اينجا كلمه شعبده باز به معناي ماگ است. يعني ماگ سراميكي و سفالي.
جام:
وقتي به فرهنگ لغت مي رويم اين كلمه به معناي: شيشه، ماگ ، شيشه، گيلاس، فنجان، گلدان، خون گرفتن، ماگ ، باد كردن و ... در اينجا كلمه جام به معناي فنجان است. اين فنجان شامل: فنجان چاي، فنجان قهوه و كه از سراميك و سراميك ساخته شده است.
شيشه:
براي معني اين كلمه به سراغ فرهنگ لغت مي رويم، معاني كه از اين كلمه مي گيريم: شيشه، شيشه، شيشه، گيلاس، فنجان، جام، آينه، عدسي، ظروف شيشه اي، ليوان و جلا، اين معاني به دست مي آيد. . معني اصلي كلمه شيشه، شيشه و شيشه چيست. ليوان ليواني است كه براي نوشيدن مايعاتي مانند آب، شربت و ... استفاده مي شود اين ليوان بيشتر براي نوشيدني هاي سرد مناسب است. از بين سه ماگي كه نام برديم، اين شيشه ها با دسته و بدون دسته عرضه مي شوند. ماگ دسته دار زيباتر از ماگ بدون دسته است.
تفاوت ماگ ها يك ماگ _ ماگ استليوان براي نوشيدني هاي سرد مناسب است. اما فنجان و ماگ براي نوشيدني هاي گرم استفاده مي شود و اين اسم مشترك بين دو ليوان است. جنس ليوان و ماگ سراميك و سفال است اما حجم اين دو ماگ متفاوت است.
فنجان: فنجاني كه با آن مي توانيم نوشيدني هاي گرم مانند قهوه و چاي بنوشيم.ظرفيت فنجان ها 60 تا 90 ميلي ليتر است.
ليوان: ليوان ظرفي است كه بزرگتر از فنجان يا ليوان باشد و براي نوشيدن مايعات مناسب باشد. اين ليوان ها از شيشه، كاغذ، پلاستيك و ... ساخته شده اند كه ليوان هاي ماگ حجم بيشتري نسبت به ليوان ها دارند. حجم اين ليوان 350 سي سي و يك ليوان شيشه اي از 60 تا 90 ميلي ليتر است.

دل نوشته هاي زيبا

۲ بازديد

دل گذر مي كند از واديِ سَميِ جهانمي گذارد بروي، تا به آن سوي نهان غرق در فكر شَوي،سِحر شَوي،يار شَويدرپسِ،پرده ي دل هَم رَه و و هم راز شوي ديده از سروِ كمان و غمِ دل برداري   چَشم سر بُرده و آن را به دلت بُگذاري سيره ي خود بشِكافي و دگرگون سازي خِشت بر خِشت نهي و به عقب بندازي  دست اندر طلبِ جامِ مِي او داري بي سبب نيست ك اينگونه به او خو داري در پيِ يافتنش در پسِ هر كوه كه روي بازيابي ك به سمت دل او سو داري

 

تو راه برگشت به خونه از دانشگاهرو يكي از صندلي هاي اتوبوس نشستم...كنارم يكنفر نشسته بود كه از پنجره بيرون رو نگاه ميكرد؛ اتوبوس شروع به حركت كرد و آروم ميرفت.تو جاده اصلي كه افتاد، يه نفر پنجره اتوبوس رو باز كرد...تو اتوبوس يه هوايي پيچيد و بوي عطر خاصي رو حس كردم. بغل دستي من كه هندزفري داشت؛ چشماش رو گرد كرد.هندزفري رو از گوشش برداشت.يه جوري به قسمت جلوي اتوبوس نگاه ميكرد كه انگار دنبال كسي ميگرده يا انگار يه كسي رو تو اون شلوغي گم كرده!يكم بعد تكيه داد به صندلي و هندزفري رو دوباره گذاشت، چشماش رو بست و محكم و عميق نفس كشيد.يه جوري نفس ميكشيد كه انگار ميخواست هوا رو مال خودش بكنه. همينجور با تعجب بهش نگاه ميكردم!هنوزم چشماش بسته بودن، سرش رو به سمت عقب برد و به صندلي تكيه داد و از گوشه چشمش اشك اومد.اتوبوس به ايستگاه سوم رسيد و اشكش رو پاك كرد و بلند شد كه پياده بشهپياده كه شد، كنار خيابون موند و داشت به اتوبوس نگاه ميكرد؛ انگار دنبال كسي ميگرده يا منتظر مونده كسي از اتوبوس پياده شه. اتوبوس راه افتاد اما هنوز داشت نگاه ميكرد!اون كسي رو كه ميخواست پياده نشد و تو اتوبوس هم پيداش نكرد. اينكه چند بار تو مسير مرد و زنده شد رو نميدونم؛ ولي انگار دو نفر، هر روز باهم تو اين ايستگاه پياده ميشدن ولي حالا هيچ موقع ديگه يه نفر تو اين ايستگاه پياده نميشه...

متن فلسفي

۲ بازديد

لحظه‌ها را درياب ...زندگي در فردا نه ، همين امروز است !راه ها منتظرند تا تو هرجا كه بخواهي برسي !لحظه‌ها را درياب ، پاي در راه گذار ...رازِ هستي اين است ...

پيري به نظرم چيزي نيست جز بي آيندگي، و اگر انسان دچار پيري زودرس مي شود براي اين است كه فردايي نمي بيند ...

زمان هيچ گاه دردي را درمان نكرده...اين ما هستيم كه به مرور به درد ها عادت مي كنيم ...!

در دو چشمِ تو نشستمبه تماشايِ خودمكه مگر حالِ مراچشمِ تو تصوير كند...

گمان مي‌برم كه اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده مي‌آفريد اما رسم اشك ريختن را نمي آموخت ، قلب حتي تاب ده روز تپيدن را هم نمي آورد ...

جمعه ها بايد صندوقچه ي اميد را باز كرد ، يك گوشه آرام نشست و پازلِ خوشبختي را كامل كرد .جمعه ، يعني ؛ آرامش ،و آرامش يعني ؛ لبخندهايي كه از تهِ دل باشد .جمعه تان آرام ، و لبخندهايتان از تهِ دل ...

و امروزچون دو خطِ موازي در امتدادِ يك راه،يك شهر،يك افق،بي نقطه‌ي تلاقي وديدار حتي در جاودانگي...

در اين دنيا آدم نمي تواند انتخاب كند كه به او آسيب رسانده بشود يا نه ؛ولي تا حدودي مي تواند اين انتخاب را بكند كه چه كسي به او اين آسيب را بزند. من از انتخابم راضي‌ام.اميدوارم او هم از انتخابش راضي باشد.

هنگامي كه آدمي پي به محال ميبرد درصدد نگارش آيين خوشبختي برمي‌آيد. خواهند گفت: عجب! از همين كوره‌راه‌ها ميخواهيد به سرزمين سعادت برسيد؟در پاسخ ميگويم: ولي يك دنيا بيشتر وجود ندارد، بهروزي و محال دو فرزند همين خاكدانند. 

متن هاي عاشقانه

۲ بازديد

عاشق شدن مثل گوش دادن به صداي پيانو تو يه كافه شلوغه!اگه بخواي به اون صداي قشنگ گوش كني "بايد چشماتو ببندي و از همه صداها بگذري"

هيچ وقت...براي نگه داشتن كسي كه فرق تو،با بقيه رو نمي فهمه تلاش نكن!

آدمي كه نمي‌خواند ، يا كم مي‌خواند يا فقط پرت و پلا مي‌خواند، بي‌گمان اختلالي در بيان دارد، اين آدم بسيار حرف مي‌زند اما اندك مي‌گويد.

هيچ كس ما را نمي آرد به خاطر،اي عجب!ياد عالم مي كنيم اما فراموشيم ما... 

شما مي توانيد تا آخر عمرتان از يك موضوع ناراحت باشيد. حتي مي توانيد ليوان را برداريد و بكوبيد بر سرتان، تا هم ليوان بشكند، هم سر! يا حتي از ساختماني ده طبقه خودتان را پرت كنيد...آخر چه مي شود؟ همه جمع مي شوند كمي گريه مي كنند، كمي بغض، عده اي هم تأسف.بعد تنها مي ماني با درد هاي بيشتر. مردم هم خودشان را به اولين سيرك مي‌رسانند و از خنده منفجر مي شوند. آدم ها حتي اگر غصه مي خوردند براي خودشان است كسي دلش براي كسي نمي سوزد. قوي باش تا آخر مبارزه كن!

اگه آدم كسي رو نداشته باشه ديوونه ميشه. فرق نميكنه طرفِ آدم كي باشه. هركي ميخواد باشه! اما پهلوت باشه!من بِت ميگم. يادت باشه، آدم از تنهايي ناخوش ميشه!

 

پرسيد: كه اي؟نعره زدم: شيرم من!سرمايه دفترِ اساطيرم من!خنديد كه بيچاره گرفتار مني...گفتم: تو كه اي؟گفت كه زنجيرم من!

ما بدهكاريم به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند: «معذرت مي‌خواهم، چندم مرداد است؟!»و نگفتيم چون كه مردادگورِ عشقِگلِ خون‌رنگِدل ما بوده است.

 

متن هاي زيبا

۲ بازديد

دل گذر مي كند از واديِ سَميِ جهانمي گذارد بروي، تا به آن سوي نهان غرق در فكر شَوي،سِحر شَوي،يار شَويدرپسِ،پرده ي دل هَم رَه و و هم راز شوي ديده از سروِ كمان و غمِ دل برداري   چَشم سر بُرده و آن را به دلت بُگذاري سيره ي خود بشِكافي و دگرگون سازي خِشت بر خِشت نهي و به عقب بندازي  دست اندر طلبِ جامِ مِي او داري بي سبب نيست ك اينگونه به او خو داري در پيِ يافتنش در پسِ هر كوه كه روي بازيابي ك به سمت دل او سو داري

 

آيا واقعا بيشعوري مرض است؟ پاسخ من به اين سؤال يك "بله ي" قاطع و بلند است. بيشعوري مرض وقاحت و سؤاستفاده از ديگران است، آدم بيشعور نميتواند به ديگران گير ندهد. انگار اگر دست از اشكال گيري بردارد و يا ديگران را تحقير نكند جانش درمي آيد! 

 

و همچنان دلم به اين مصرع خوش‌است كه؛خدا هميشه به ديوانه ها حواسش هست..

سالها دبير ادبيات بودم

۲ بازديد

سالها دبير ادبيات بودم ،اما حالا كه خوب فكر مي كنم خيلي چيزها را به بچه هانگفتم،چون جزو كتاب درسي نبود .

مثل بز سرم را پايين انداختم و هرچه در كتاب بود را توضيح دادم!اما مطمئنم يك چيز را غلط گفتم خيلي غلط...بايد تمام بچه هايم را پيدا و غلطها را اصلاح كنم...سالها محكم به بچه ها گفتم حرف اضافه«از ،در،به،با،براي»و كلمه يا گروه بعد از ان متمم...اما همه اش اشتباه بود...

حرف اضافه همان «چندحقوق ميگيري »استحرف اضافه «چرا ازدواج نمي كني»استحرف اضافه «تصميم نداري دماغت را عمل كني »

استحرف اضافه«تلفن به برادر و صفحه گذاشتن پشت سر زن برادر است»حرف اضافه«چه خانه ي كوچكي داري ،چقدر خراب شدي،چه شوهري داري،مادرت هنوز همانطور است،ارثيه ات را گرفتي،زنگ زدم در دسترس نبودي،شوهرت را فلان جا با فلاني ديدم،اين عروس تحفه را از كجا گير آوردي،سند خانه به نام چه كسي ،چه قدر چاق شدي است...

بايد تمام بچه هايم را پيدا كنمو بگويم حرف اضافه را از دستور زبانشان پاك كنند ...بايد به همه شان بگويم بعد از حرف اضافه متمم نمي ايد،سردي و جدايي و كينه و دروغ وترس و اضطراب مي ايد...بايد همه بچه هايم را پيدا كنم...